اشک می بارد ز ابر خونفشان
عشق می سوزد ز هجر دلکشان
یار تنها مانده در صحرای کرب
دشمنان از دین ندارند یک نشان
جنگ قربانگاه شیران خدا
از عطش سوزد دل صاحبدلان
معرکه رنگین شد از خون حسین
چون که ثارالله شد رنگین کمان
اصغر ششماهه در میدان ببین
جان نثار دین کند چون عاشقان
اکبر آن تمثال جدش بی مثال
با وداعش خون ببارد زآسمان
قطع می گردد دو دست شهسوار
پرچم اسلام گیرد با دهان
یا اخاه گوید ز اول تا کنون
چون نگون گردد ز تیغ دشمنان
زینب کبری چو می بوسد گلو
جز به زیبایی نبیند قهرمان
آه هنگام اسارت می رسد
شرم می آید زمین را از زمان
ای قلم بشکن سر خود را به نی
تا مصیبت سهل گردد آن چنان